جدول جو
جدول جو

معنی الف کوفی - جستجوی لغت در جدول جو

الف کوفی
حرف الف در خط کوفی، کنایه از هر چیز خمیده به ویژه قامت، الف کوفیان
تصویری از الف کوفی
تصویر الف کوفی
فرهنگ فارسی عمید
الف کوفی
(اَ لِ فِ)
الف کوفیان. حرف الف در خط کوفی.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از الف کوفیان
تصویر الف کوفیان
حرف الف در خط کوفی، کنایه از هر چیز خمیده به ویژه قامت، الف کوفی
فرهنگ فارسی عمید
(اَلِ فِ)
بمعانی الف کوفی. رجوع به الف کوفی و شرفنامۀ منیری و فرهنگ میرزا ابراهیم و آنندراج و مؤیدالفضلاء و فرهنگ سروری شود:
عجم و نقط ز زیبق و شنجرف زد مرا
گردون که کرد چون الف کوفیان تنم.
خلاق المعانی (از سروری و فرهنگ میرزا ابراهیم)
لغت نامه دهخدا
(اَ شَجْ جِ)
عبدالله بن سعید بن حصین کندی ابوسعید کوفی محدث معروف به اشج متوفی بسال 257 هجری قمری صاحب عیون التواریخ گوید: او راتصانیفی است که از آن جمله تفسیر قرآن است. (اسمأالمؤلفین ج 1 ستون 441). و سمعانی آرد: ابوسعید عبدالله بن سعید کوفی اشج یکی از ائمۀ کوفه بود و از ثقات پرهیزگار بشمار میرفت. (انساب سمعانی برگ 38 ’ب’)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ)
ابوالحسن علی بن محمد بن الزبیر الاسد الکوفی. عالم نحوی لغوی. او راست: کتاب فی معانی الشعر و اختلاف العلماء. کتاب القلائد و الفرائد در لغت و شعر. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
ابن حمزه بن عبدالله بن اسدی کوفی. مشهور به کسائی و مکنی به ابوالحسن. مقری و تجویددان و لغوی و نحوی و شاعر. رجوع به کسائی شود
ابن حسن کوفی. مکنی به ابوالشعثاء. محدث بود و از حفص بن غیاث روایت کرد. و نیز رجوع به ابوالشعثاء (علی بن...) شود
ابن اسماعیل بن شعیب بن میثم بن یحیی تمار اسدی کوفی بصری میثمی. مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی میثمی شود
لغت نامه دهخدا